گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 35
چگونه امام شایسته مقام امامت میشود؟







ترجمه: محمود مطهري?نیا بر ما واجب است که اصول دین خود را بر پایه علمی عمیقی استوار × سخنرانی آیت اللَّه وحید خراسانی
چنین آمده] است: أللّهم عرّفنی حجّتک » دعاي معرفت « کنیم و به ناقص بودن آن رضایت ندهیم. در بخشی از دعا[ي معروف به
فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی. 1 عبارتی آکنده از اهمیت است! مسئله معرفت حجت خداوند بر خلقش مسئله خیلی
مهمی است و همانند شناخت عبادات و معاملات و یا فهم صحیح و اعم، برائت و اشتغال. 2 زمانی که وارد مباحث عقیدتی و امامت
می?شویم، از خوف بدنهایمان می?لرزد؛ چرا که مرکب وسلاح مناسب این میدان را نداریم ولی چه کنیم که باید درباره آن
معرفت کامل حجت خداوند متعال مافوق توان ماست. اگر فرض را بر این بگذاریم که »... أللّهم عرّفنی حجّتک « . صحبت کنیم
علماي بزرگوار ما(ره) به طور جدي تلاش کرده و در این مسیر کوتاهی نکرده?اند، باز هم درباره این موضوع به?طور کامل بحث
نشده است. علت هم عظمت مطلب است نه اینکه بحث?کنندگان درباره مسئله امامت کوتاهی کرده باشند. اقتضاي عظمت مطالب
امامت و علوّ مقام آن این است که به راحتی به اعماق آن دست نیابیم. ذکر این مطلب لازم است که شرط اساسی معرفت پیدا
کردن نسبت به اصول دین این است که منبع ما فقط قرآن و سنت باشد که از قرآن اصول و از روایات فروع و تفصیل آن را
برداشت کنیم. تنها سبب انحرافات این است که در بحثهاي عقیدتی سراغ غیر قرآن و احادیث رفته?ایم. امامت از همه مسائل
کلیدي عقیدتی مهم?تر است؛ چرا که مقدمه?اي است که انسان را به خداوند متعال می?رساند. این مطلب براي شما - که بحمد
لولانا ماعرف اللَّه ولولانا « اللَّه اهل فضلید - واضح است که خدا به چه شناخته می?شود و به چه عبادت می?گردد و معناي
3 را می?دانید. همچنین می?دانید که ارتباط علمی و عملی میان بنده و پروردگارش با وساطت امامت کبري برقرار و » ماعبداللَّه
معرفت و عبادت تنها از طریق آن محقق می?گردد. اما این امامت چیست؟ سراغ آیه?اي از قرآن می?رویم که اصل مطلب است و
معناي آن را به اجمال با هم مرور می?کنیم : وجعلنا منهم أئمّۀ یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بآیتنا یوقنون. 4 در این آیه چهار
امامت امري است که از ناحیه خداوند متعال و نه ».... و جعلنا منهم « : بحث وجود دارد که امیدواریم در آن تأمل کنید: بحث اول
سقیفه جعل شده است. قرآن هدایت خود را براي همه با عبارت واشاره بیان می?کند و علما و محققان این هدایت را می?فهمند و
این گناه قرآن نیست که قلوب و اذهان سخت باآن هدایت نشوند. وقتی که زندگینامه علماي عالی مقام را مطالعه می?کنیم
می?بینیم که آنها پس از تکمیل مراحل علمی خود رو به مطالعه قرآن می?آورند آن هم غیر از این قرائت عادي که مرسوم است.
هر چند که این آیه مربوط به تعدادي از ائمه بنی?اسرائیل است لیکن [این .» امامت مطلقه « است نه » مطلق امامت « این آیه درباره
مطلب را به ما می?فهماند که در موضوع امامت] هم بشر هیچگونه حق جعلی ندارد و الزاماً خداوند متعال می?بایست آن را جعل
کند. وقتی وضعیت مطلق امامت اینگونه باشد امامت مطلقه پس از خاتم?الانبیاء(ص) چگونه خواهد بود؟ امامت ائمه معصومین(ع)
و امامت حضرت صاحب العصر و الزمان، ارواحنا فداه، امامت مطلقه است و مطلق امامت نیست و میان آنها تفاوت زیادي وجود
در اینجا تبعیضیه است؛ به عبارت دیگر یعنی آنها که مناسب این منصب الهی هستند » مفن « »... وجعلنا منهم أئمّۀ « : دارد. مبحث دوم
بعضی از مؤمنان همراه پیامبران هستند و نه همه ایشان. مبحث سوم: بیان اصل امامت. مبحث چهارم: بیان فرع امامت. حال اصل و
این اعجاز قرآن است؛ اعجاز فصاحت و بلاغت .» یهدون بأمرنا « : است و فرع آن » لمّا صبروا « فرع امامت چیست؟ اصل امامت همان
قرآن. اعجازي لفظی است، اما اعجاز آن براي اندیشمندان بزرگ از علما این است که نه تنها در یک آیه بلکه در جزئی از آیه
صفحه 51 از 62
سپس معناي ؛» هدایت « سپس معناي ؛» صبر « چنین عجایبی را عرضه می?کند. در اینجا بر شخص پژوهشگر لازم است که ابتدا معناي
را بفهمد. صبر در لغت به معناي خودنگهداري است و این مقوله?اي است نسبی و با » هدایت به امر « در آیه و آنگاه معناي » امر «
مراتب متفاوت و یا به تعبیر منطقیها مشکّک. صبر، ریشه، اصل و راه رسیدن انسان به مراتب عالی کمال انسانی است. و بزرگان انبیا
و امامان(ع) به وسیله صبر توانستند به این مرتبه برسند که همه عوالم وجود را دست خود بگیرند. ما اگر چیزي از این مسیر
می?فهمیدیم و در آن رشد می?یافتیم وضعیتی غیر ازآنچه الان بدان مبتلا هستیم داشتیم. صبر با کم حرف زدن شروع می?شود. به
روایاتی که امر به کم?گویی و نهی از زیاده?گویی می?کنند، نگاه کنید و یاد بگیرید که چگونه با صبر بر سخن گفتن خودتان را
حفظ کنید، تا اثرش را ببینید. بزرگان از اندیشمندان، علما و کسانی که در راه جهاد با نفس تلاشهاي زیادي داشته?اند، به
جایگاههاي شایسته دست نیافتند مگر با تحقق شروط سلوکشان که از اولین این شروط، خاموشی، سکوت و کم حرف زدن بوده
است. صبر با حفظ چشم و زبان؛ یعنی با صبر از دیدن و گفتن آغاز می?شود که در این مطلب سرّي وجود دارد و آن هم اینکه
لغزشهاي نفس از چشم و زبان شروع می?شود. سپس صبر به مرتبه?اي می?رسد که بتوان بر همه امور صبر کرد: صبر بر امور
شهوانی، درگیریها و مجادلات، ناراحتیها و سختیها و... و با اتمام این مرتبه از صبر تازه الفباي صبر تمام می?شود تا جایی که صبر
بر همه دنیا ممکن می?شود و صاحب چنین صبري بر همه عالم ماده صبر می?کند و روحش از تمام تعلقات این عالم رها
می?گردد. هنگامی که این مرتبه از صبر کامل شد و شخص توانست خود را از همه مظاهر عالم ماده، از مال و مقام و لذائذ در امان
؛» وجعلنا منهم أئمّۀ یهدون بأمرنا لمّا صبروا « : بدارد، همچنان شخص به مقام انسان کامل نرسیده است؛ چرا که قرآن می?فرماید
یعنی آنها هم بر دنیا و هم بر برزخ صبر کرده?اند؛ برزخ همان تصاویر خیالی است و صبر بر آن یعنی محو این تصاویر از عالم نفس
و روح. وقتی که براي طالب، مرتبه محو عالم دنیا و عالم برزخ به اتمام رسید به مرحله سوم می?رسد که همان صبر بر شؤون و
مراتب عالم آخرت است. وقتی که توانست بر امور آخرت و تمام نعمتهاي آن صبر کند و به وسیله آن دنیا و برزخ وآخرت را از
روح خود پاك کند در آن زمان می?تواند نفس وروح خود را براي خداوند متعال فارغ کند، بدون آنکه براي او شریکی قرار داده
نایل می?شود. خداوند متعال شریک نمی?پذیرد و درست نیست که دنیا و آخرت » عبد مطلق « باشد. در این هنگام او به درجه
شریک او در نفس عبد مطلق باشند و انسان تا وقتی که کل دنیا و برزخ آخرت را از نفس و روحش پاك نکرده باشد، نمی?تواند
که نفس خود را جمع کرده و آن را به خداوند متعال تقدیم کند. همان?گونه که پیامبراکرم(ص) فرمودند: إنّ الشرك أخفی من
دبیب النمل علی صفاة سوداء فی لیلۀ ظلماء. شرك از راه رفتن یک مورچه بر سنگی سیاه در شبی تاریک مخفی?تر است. 5 پیامبر
اکرم(ص) این کلام را براي من و شما نفرموده?اند بلکه آن را براي وجودهاي انسانی که به این مراحل رسیده?اند، فرموده?اند.
می?خوانیم: و ذلّ کلّ شی?ء لکم و أشرقت » زیارت جامعه « هنگامی که انسان به درجه عبد مطلق رسید، آن?گونه می?شود که در
الأرض بنورکم. همه چیز در برابر شما خوار می?شوند و زمین به نور شما روشن می?گردد. 6 تمام چیزهایی که بر آنها اطلاق
می?شود در برابر آن حضرت ذلیل می?گردد. جبرئیل و میکائیل شی?ء هستند و کرسی ولوح وقلم هم اشیاءاند و هم آنها » شی?ء «
در مقابل حضرت حجۀ بن الحسن، صلوات اللَّه علیه، ذلیل?اند. چرا همه چیز در برابر ایشان خوار است؟ چون عبد مطلق گشته?اند
پیامبر اکرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: یا علی، من خاف اللَّه عزّ و جلّ خاف منه کل شی?ء و من لم یخف اللَّه عزوجّل
أخافه اللَّه من کلّ شی?ء. یاعلی، هر که از خدا بترسد همه از او می?ترسند و هر که از خدا نترسد خدا او را از همه چیز
می?ترساند. 7 و این همان عبودیتی است که درباره آن گفته?اند: العبودیّۀ جوهرة کنهها الربوبیّۀ. عبودیت گوهري است که حقیقت
آن ربوبیت است. یعنی ربوبیت اشیاء به واسطه خداوند متعال. دیدید که صبر به چه نتیجه?اي منتهی شد و چگونه انسان را نزد
خداوند متعال به مقام عبد مطلق رساند و چگونه شایسته امامت مطلقه است؟ پس ما درباره مقام صاحب الزمان(ع) چه می?توانیم
امام عصر و ولی امر، × × × . بگوییم؟ آیا بهتر نیست که ساکت شویم و تنها به ذکر نام شریف آن حضرت اکتفا کنیم
صفحه 52 از 62
صلوات?اللَّه?علیه، صدو هشتاد صفت و لقب و کنیه دارند که به وسیله آنها می?توان با شخصیت ایشان آشنا شد و به مقام آن
حضرت پی برد. از جمله این صدو هشتاد صفت اینهاست: خلیفۀاللَّه، حجۀاللَّه، ربانّی آیات اللَّه، دلیل ارادةاللَّه، مدارالدهر، نور
المطلق، صاحب السماء، ضیاءاللَّه المشرق، الکلمۀ التامۀ والرحمۀ التی وسعت کلّ شی?ء. آري رحمتی که همه چیز را در برگرفته
است. آیا می?توانیم تنها یک صفت از این صدوهشتاد صفت را تفسیر کنیم یا این?که همه آنها بالاتر از قدرت تفسیر ما هستند؟
سرورم! تمام عمرمان را بر سر سفره تو بوده?ایم و به اسم شما بر مردم پیشی گرفته?ایم، اما وقتی به حسابهاي خود رسیدگی
می?کنیم، می?بینیم که شما را نشناخته?ایم و به قدرتان پی نبرده?ایم ودر مقابل شما آن احترام واجب را ادا نکرده?ایم. بالاتر
این?که می?پرسم: خداوند متعال فردا چگونه به حساب ما رسیدگی خواهد کرد، در حالی که در حقت کوتاهی کرده?ایم و
مقامت را به اندازه (ظرفیت) خودمان پایین آورده?ایم؟ اي کسی که واسطه فیض نعمتهاي خداوند براي بندگانش هستی و حاشا
که تو را براي ذره?اي در ملک او شریک گردانیم. از شما بود که توحید و تنزیه و تحمید آموختیم. شهادت می?دهیم که خدایی
جز خداوند متعال وجود نداشته و شریکی ندارد: ألا له?الخلق و الأمر تبارك اللَّه ربّ العالمین. 8 و شهادت می?دهیم که شما هم
مثل جد خود حضرت رسول(ص) می?گویید: لا أملک لنفسی نفعاً ولا ضرّاً إلّا ماشاءاللَّه. نفع وضرري جز آنچه خداوند خواسته در
استثنا کرده است خیلی خیلی زیاد است. شما را » إلّا ماشاء اللَّه « : اختیار ندارم. 9 ولی مامعتقدیم که آنچه خداوند متعال با سخن خود
واسطه فیض و عطاي خود بر خلق خود قرار داده است. از عطا ولطف خداوند است که شما اکنون موجود هستید و این از افعال
خداست که شما وسیله ایشان هستید. نفسی که می?کشیم به لطف خدا وبه برکت شماست. دیدن و گام برداشتن ما هم به لطف
خدا و از شماست. ما معتقدیم شما از ناحیه خود هیچ ندارید و آنچه در دست دارید همه از خداوند متعال است. شما اهل بیت و تو
اي امام عصر رحمت واسعه خداوندي هستید که همه را دربر گرفته است و بهتر است که ما زبان از مدح بربندیم وآن را براي کسی
که شایسته?تر از ماست واگذاریم. امروز تنها می?خواستیم بفهمیم که ما مقصر و جاهل و عاجزیم و از این تقصیر خود عذر
ما با این سخن گفتن از تو، خود را به شما عرضه می?کنیم شاید که گوشه چشمی به ما کنید. یکی از بزرگان که × × × . بخواهیم
به ایشان اعتماد دارم به من می?گفت که ریاضت خاصی هست که هر که آن را انجام بدهد می?تواند واقعه کربلا را همانطور که
بوده است، مشاهده کند. این امر مورد قبول اکتشافهاي علمی هم هست که حوادث و وقایع زمین در عالم اثیري خاصی محفوظ
است و ممکن است روحی با آن عالم اتصال برقرار کند و آن را ببیند. او می?گفت: البته همه حوادث عاشورا را نمی?توان دید.
مقطعی حدود سه ساعت از کربلا را احدي نمی?تواند مشاهده کند؛ یعنی از آن زمانی که امام حسین(ع) از پشت اسب خود به
زمین می?افتد تا آن زمان که پیامبر اکرم(ص) خون ایشان را جمع کردند و آن را بالا برده و بر استوانه عرش قرار دادند که تا روز
قیامت برافراشته است. این مقطع غیر قابل رؤیت است. این همان صبري است که امامت کبري از آن برمی?خیزد و همان صبر
صاحب، الزمان ارواحنا فداه، است که این قتلگاه را هر صبح و شام مشاهده می?کنند. حیات ایشان(ع) تماماً امتحان است. در
روایات آمده است در خانه?اي که آن حضرت در آن ساکن است پیراهن جدشان حسین(ع) در بالاي سرشان آویزان است و ایشان
آن را می?بینند و هنگامی که وقت ظهور ایشان فرا برسد خون آن تازه می?شود. 10 صبر ایشان به جهت وسعت علمی و رقت قلب
و شفافیت مشاعر و حواس آن حضرت به صبر احدي از مردم شباهت ندارد. همه جنایات و ظلمهایی که به جد بزرگوار ایشان پیامبر
اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) روا داشته?اند در برابر چشمان ایشان است و بی شک ایشان به زیارت مشاهد ایشان از مکه مکرمه
گرفته تا قبر حضرت رسول(ص) و اجداد معصومش در مدینه منوره و قبر شریف امیر مؤمنان(ع) در نجف و قبر جدشان حسین(ع)
در کربلا و بقیه معصومین(ع) می?روند و مصیبتها و مظالم ایشان در برابر چشمانشان مجسم می?شود. ایشان با قلب زنده و احساس
لطیف خود این چنین زندگی می?کنند ایشان با قداست روح جدشان امیرمؤمنان(ع) زندگی می?کنند. کسی که حتی اگر
سرزمینهاي هفتگانه تحت آسمانها را به ایشان می?دادند حاضر نبودند پر کاهی را به ظلم از مورچه?اي بگیرند و کسی که مرگ
صفحه 53 از 62
و جعلنا منهم « × × × !!؟ نزد ایشان از اینکه زینت زن مسلمان یا ذمی ربوده شود، راحت?تر بود. 11 چه صبري امام مهدي(ع) دارند
این همان صبر مطلقی است که به امامت مطلقه می?رسد. حال، فرق بین مطلق امامت و امامت مطلقه »... أئمّۀ یهدون بأمرنا لمّا صبروا
چیست؟ امامت مقوله?اي است که شروطی دارد و درجه آن به واسطه این شروط بالا می?رود تا این?که براساس نظام علت و
معلول به امامت مطلقه می?رسد. نسبت میان امامت مطلقه و مطلق امامت مانند نسبت میان مطلق وجود و وجود مطلق، مطلق علم و
علم مطلق و مطلق قدرت و قدرت مطلق است. وقتی که این تفاوتها را فهمیدید به معناي رحمت مطلقه?اي که ائمه(ع) در زیارات و
ادعیه با آن توصیف شده?اند، پی می?برید. رحمت مطلقه همان است که همه چیز را دربر می?گیرد حال آنکه مطلق رحمت همه
چیز را شامل نمی?شود. در اینجا دانستن این نکته لازم است که آیه در رابطه با امامان برگزیده بنی اسرائیل است که آنها مانند
امامان ما(ع) اهل صبر مطلق و امامت مطلقه نبودند. حضرت مهدي صاحب الزمان، ارواحنافداه، صاحب امامت مطلقه است و مطلق
امام نیست و این بدان معناست که ایشان به تعلیم خداوند متعال صاحب علم مطلق؛ به قدرت بخشی او، صاحب قدرت مطلقه و به
روایتی از امام × × × . عطایش صاحب رحمت مطلق است. او کلمۀ اللَّه التامۀ و رحمت واسعه خداوندي است. صلوات اللَّه علیه
رضا(ع) هست که در آن امام مهدي(ع) را توصیف می?کنند و به جاست که آن را بخوانیم. این روایت از جمله کلمات
برگزیده?اي است که به حسن بن محبوب زراد اختصاص دارد. او از علماي بزرگوار شیعه و از جمله اصحاب اجماع است، که
طائفه امامیه بر پذیرش هر آنچه آنها صحیح دانسته?اند اجماع دارند. 12 ائمه(ع) هر مطلبی را به هر کسی نمی?گفتند. بلکه بعضی
رابراي اهلش ذخیره می?کردند. حسن بن محبوب(ره) می?گوید که حضرت به من فرمودند: لابدّ من فتنۀ صماء صیلم، تسقط فیها
کل بطانۀ و ولیجۀ، وذلک عند فقدان الشیعۀ الثالث من ولدي، یبکی علیه أهل السماء وأهل الأرض، وکل حرّي و حران، و کل
حزین لهفان. ثم قال: بأبی و أمی سمیّ جدي، شبیهی و شبیه موسی بن عمران، علیه جیوب النور تتوقّد بشعاع ضیاء القدس! کم من
حرّي مؤمنۀ، و کم مؤمن متأسّف حیران حزین عند فقدان الماء المعین! کأنّی بهم آیس ما کانوا قد نودوا نداء یسمع من بعد کما
یسمع من قرب، یکون رحمۀ علی المؤمنین و عذاباً علی الکافرین. به ناچار فتنه?اي گنگ (مبهم) و سخت خواهد بود و تمام
دوستیهاي ظاهري وباطنی از بین می?رود و این (جریان) زمانی است که شیعه سومین فرزندم را از دست بدهد. اهل آسمان و زمین
و هر تشنه?اي و محزون وافسرده?اي (عزیز از دست داده?اي) براي او گریه می?کند. سپس فرمودند: پدر و مادرم به فداي او که
همنام جدّم و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است. براو نوارهاي نورانی است که از اشعه?هاي نور قدس روشنایی می?گیرد.
چقدر زنان تشنه و مردان مؤمن متأسف و حیران و حزین در از دست دادن آب گوارا خواهند شد. گویا با آنها مأیوس هستم که
ندایی در دهند که از دور ونزدیک آن را خواهند شنید و مایه رحمت براي مؤمنان و عذاب کافرین است. 13 در کلام امام هیچ
پدر و مادرم به فداي او که همنام جدم، شبیه من و « . مبالغه?اي وجود ندارد و عین واقعیت است و ویژگیهاي این فتنه حقیقی است
امام رضا(ع) - که شرط .» شبیه موسی عمران است. بر او جامه?هاي نورانی است که از اشعه?هاي نور قدس روشنایی می?گیرد
پذیرش کلمه توحید بندگان از سوي خداوند است - این کلام را به فقیه جلیل?القدر حسن بن محبوب فرمودند و جا دارد که
نوارها و » جیوب « ؟ درباره آن عقل کامل اندیشه کند تا اگر بتواند به اعماقش برسد. کدام نوارهاي نورانی برامام قرار گرفته است
حاشیه?هاي قبا و عبا و لباسشان است و از شدت نور می?درخشد که نور عادي نیست و از اشعه?هاي نور قدس است. امام در
اتصالش به نورالانوار سبحانه و تعالی به چنان مرتبه?اي رسیده که روح وبدن و لباسش از اشعه?هاي نور قدس نورانی گشته
است؟! نور خداوند در زمینش همان است که خداوند متعال در کتابش گفته است: مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی
زجاجۀ الزّجاجۀ کأنّها کوکب درّي یوقد من شجرة مبارکۀ زیتونۀ لا شرقیّۀ ولا غربیّۀ یکاد زیتها یضی?ء ولو لم تمسسه نار نور علی
نور یهدي اللَّه لنوره من یشاء و یضرب اللَّه الأمثال للنّاس واللَّه بکلّ شی?ء علیم. مثل نورش همانند طاقچه?اي که در آن چراغ است
و چراغ همانند ستاره?اي درخشان که از درخت مبارکی که روغنش نه از مشرق است و نه از مغرب نورافشانی می?کند. حتی اگر
صفحه 54 از 62
آتشی به آن نرسد نور بر نور است. خداوند با نورش هر که را بخواهد هدایت می?کند و خداوند براي مردم مثل می?زند و
خداوند به همه چیز آگاه است. 14 او مدار روزگار و آبروي عصر است. صلوات?اللَّه?علیه. راه رسیدن به او دو مسیر است: اول،
و امام کتاب خداي ناطق و مایه هدایت متقین است. تقواي هر انسانی به اندازه خودش » مایه هدایت متقین است « تقوا. کتاب خدا
است وشما هم به اندازه خودتان. دوم، تمسک به اهل بیت عصمت وطهارت و اینکه امام زمان(ع) را در مقابل دیدگانتان قرار دهید
و خود را مشمول نگاه و لطف ایشان کنید و اگر خواستید موضع لطف ایشان قرار گیرید و مردم را به ایشان متصل کنید لازم است
که این دو شرط را محقق کنید. شما را به دو چیز که به درگاه خداوند متعال و حجت او، صلوات اللَّه علیه، نزدیکتان می?کند.
توصیه می?کنم: اول، مصیبتهاي صدیقه کبرا حضرت فاطمه زهرا(س) را فراموش نکنید که این مصیبتها را آن امام هر صبح و شام
یاد می?کند و از آن اندوهگین شده و دلش از آن کباب (آب) می?شود. درروز روشن به خانه ایشان حمله ور شدند و توصیه کرد
که شبانه و مخفیانه دفنشان کنند. دوم اینکه به زنده نگهداشتن عاشورا مقید باشید و مقام سید الشهداء(ع) را رعایت کنید.
69 ایراد شده است. به نقل از: الحق المبین /12/ این سخنرانی در تاریخ 13 شعبان 1411 برابر با 9 × : پی?نوشتها
1 . محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 337 ؛ شیخ صدوق، کمال .524- فی?معرفۀالمعصومین(ع)، علی کورانی، ص 541
( 4 . سوره سجده( 32 . 2 . راجع به این مطالب در علم اصول بحث می?شود. 3 . بصائر الدرجات، ص 81 ، ص 125 . الدین، ص 512
5 . شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعۀ (آل البیت)، ج 16 ، ص 254 ؛ شیخ صدوق، الخصال، ص 136 ؛ همو، معانی الاخبار ،ص . آیه 24
6 . شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا علیه السلام، ج . 379 ؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 688 ؛ ابن?ابی شیبۀ، المصنّف، ج 7، ص 88
7 . همو، من لا یحضره الفقیه ،ج 4، ص 357 ؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75 ، ص 270 ؛ شیخ حر عاملی، . 1، ص 304
10 . اصل روایتی که 9 . همان، آیه 188 . 8 . سوره اعراف ( 7)، آیه 54 . الجواهر السنیه، ص 361 ؛ حائري، شجرة طوبی، ج 1، ص 33
استاد به آن اشاره کرده?اند یافت نشد، اما مشابه آن را در این مأخذ می?توان یافت: محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبۀ،
13 . عیون اخبار الرضا . 12 . رك: شیخ بهایی، الحبل المتین، ص 7 . 11 . نهج البلاغه، ج 1، ص 68 ؛ ج 2، ص 218 . ص 243
. 14 . سوره نور( 24 ) آیه 35 . علیه?السلام، ج 1، ص 9
زائر غریب
مریم ضمانتی?یار ساکش را یک گوشه پرت کرد و روي زمین نشست و به صداي بلند گریه کرد. هیچ?کس جرأت نمی?کرد به
طرفش برود و هیچ حرفی براي آرام کردن او به ذهن هیچ?کدامشان نمی?رسید. فقط صداي هاي هاي گریه?اش را می?شنیدند و
کاري از دستشان ساخته نبود. آن همه شور و شوق، انتظار، خداحافظی با همه، تدارك سفر حالا به یکباره از بین رفته بود و جاي
آن را حسی تلخ و آزار دهنده گرفته بود که برایش هیچ توجیهی وجود نداشت. ریحانه در اتاق را آهسته باز کرد. تنها کسی که در
آن لحظه شاید می?توانست او را آرام کند. مادر او را از برگشتن نیلوفر از مرز باخبر کرده بود. نیلوفر اما با دیدن صمیمی?ترین
دوستش پریشان?تر شد. از جا بلند شد به طرف او رفت. خودش را درآغوش او انداخت و بلند بلند گریه کرد. ریحانه مدتی
طولانی هیچ حرفی نزد و گذاشت آنقدر گریه کند تا خودش آرام گیرد. نیلوفر سرش را بلند کرد و گفت: دیدي چطور راحت همه
چیز به هم ریخت؟ من بی?لیاقت از لب مرز برگشتم... دیدي... . ریحانه حرفی نزد و نیلوفر ادامه داد: با اون همه شور و شوق...
می?فهمی چی میگی؟ ریحانه دست او را گرفت و هر دو نشستند. نیلوفر ناله کرد: امام حسین چطور دلش اومد منو از در خونه?اش
دور کنه؟ چند میلیون زائر تو این مدت رفتن و برگشتن. نوبت من که شد مرز رو بستن. ریحانه دست او را نوازش کرد و گفت:
فقط تو که برنگشتی. اون همه زائر هم بودن. - حالا لازم بود همه بفهمنن که من بی?لیاقتم... لازم بود؟... . - کی گفته تو
بی?لیاقتی؟ این که دلیل بی?لیاقتی نیست. - آخه چرا من؟ چرا از لب مرز؟... . - اینطوري که تو داري می?سوزي و اشک
صفحه 55 از 62
می?ریزي، باور کن کم?تر از شور زیارت نیست. - با این حرفها دل منو خوش نکن. ما قرار بود امشب عراق باشیم. حالا من رو
سیاه بی?لیاقت تو خونه?ام... . - خودت که فهمیدي چه خبر شده. با اون اتفاقی که روز عاشورا تو کربلا افتاد دیگه جاي امنی
نبود. - مگر نمی?گن یه روزي زائرا دستاشون رو می?دادن و می?رفتن. - بله می?گن ولی... . - ولی چی؟... خب ما هم زائریم،
فداي امام حسین... . - گوش کن می?دونی انفجار اون چند تا بمب چه جمعیتی رو کشته و چه خونواده?هایی رو داغدار کرده! اما
تا حالا کی تونسته بین امام حسین و شیعیانش جدایی بیندازه. صبر داشته باش. دوباره آرامش برقراري میشه. - اونها چرا این کارو
کردن؟ مگر شیعه جز حسین، حسین گفتن چی میگه؟ - مگه حسین خودش چی می?گفت که روز عاشورا اون فاجعه به بار اومد...
. مادر خوشحال از ساکت شدن صداي گریه نیلوفر با یک ظرف میوه به اتاق آمد، اما دید ریحانه آماده رفتن است. هر چه اصرار
کرد ریحانه نماند. نیلوفر او را تا جلوي در بدرقه کرد و به اتاق برگشت. ریحانه روي میز گوشه اتاق نیلوفر کتابی گذاشته بود و
بدون این?که در مورد آن توضیحی بدهد رفته بود. نیلوفر کنجکاو آن را برداشت و مادر که متوجه آرامش او شد از اتاق بیرون
رفت و در را آهسته بست. نیلوفر کتاب را باز کرد. می?دانست انتخاب ریحانه بدون دلیل نبوده است. روي صفحه اول کتاب نوشته
هوا به شدت گرم بود. آفتاب داغ تابستان بر سر و صورت سید می?تابید. × × × . ... شده بود: ما بی صاحب نیستیم، این یادمان نرود
هر چه تندتر می?رفت گرما بیشتر اذیتش می?کرد. کوچه پس کوچه?هاي تفتیده و داغ سامرا را به امید خنکاي آرامش صحن و
سراي امام عسکري(ع) به سرعت پشت سر گذاشت و وقتی به در ورودي صحن رسید نفس راحتی کشید و وارد صحن شد. جلوي
در حرم حسان کلیددار صحن امام عسکري(ع) در رواقی خوابیده بود. صحن خلوت بود و تمام درها بسته بودند. سختگیري در
مورد زائران کربلا شدت گرفته بود و در نتیجه زائران سامرا و کاظمین هم کم شده بودند و کسی به زیارت نمی?آمد. خادمان و
کلیدداران متعصب بر زائران سخت می?گرفتند. سید به طرف در رفت. حسان به سرعت از جا بلند شد و داد زد: آهاي... کجا
سرت را پائین انداخته?اي و می?روي. مگر نمی?بینی همه درها بسته?اند؟ سید سلام کرد و گفت: من از راه دوري آمده?ام. از
ایران، مدتها در راه بوده?ام و سختی زیادي کشیدم تا به اینجا رسیدم. بگذار زیارتم را بکنم و بروم. حسان نگاهی به چشمان مشتاق
و نمناك سید انداخت و گفت: چون از ایران آمده?اي، در را به رویت باز می?کنم، اما خودم با تو می?آیم و برایت زیارتنامه
می?خوانم. سید درمانده گفت: تو را به هر که دوست داري بگذار به حال خودم باشم. بیا این اشرفی را بگیر و مرا به حال خودم
بگذار تا در خلوت زیارت کنم. حسان از او دور شد و گفت: نه، پس من در را به رویت باز نمی?کنم. قانون ما اینجا این است که
همراه زوار زیارتنامه بخوانیم. سید بی?خبر از نیت حسان گفت. مگر می?شود همراه همه زوار بروي؟ - اینجا پرنده پر نمی?زند.
مدتهاست که زائرین کم شده?اند. زیاد هم که بشوند ما کلیددارها و نگهبانان از آنها تعدادمان بیشتر است. سید دو سه اشرفی
دیگر از کیسه?اي که به همراه داشت درآورد و گفت: اینها را هم بگیر و دست از من بردار. حسان که متوجه اشتیاق و بیقراري
سید شده بود گفت: نمی?شود! قانون، قانون است. - من نیازي به همراهی تو ندارم. فرسخها راه آمده?ام که خلوتی داشته باشم.
مرا رها کن. حسان دسته کلید را در دستش چرخاند و گفت: نمی?شود! همین که گفتم. شرمنده. - پدر و مادرم فداي شما. به
عشق زیارتتان آمده?ام تا در خلوت حرفهایم را بگویم و می?بینید که این مرد با من چه می?کند. او را به شما وامی?گذارم.
خودتان جوابش را بدهید... . اشک تمام صورت سید را پوشاند. حسان اشک و زمزمه اورا که دید گستاخ?تر شد و با عصبانیت او
را به طرف در خروجی هل داد و گفت: برو قانون را زیر پا می?گذاري، گریه هم می?کنی. نمی?دانی گریه ممنوع است. کاري
کردي که از زیارت حتی با همراهی خودم هم محرومت کنم... . و در دل فکر کرد با این همه شوق حتماً برمی?گردد و همه
اشرفیهایش را به من می?دهد و بی?زحمت صاحب کیسه اشرفی او می?شوم. خوب که التماس کرد و اشرفیهایش را داد، در را
برایش باز می?کنم برود تا صبح زیارت کند، به من چه ربطی دارد.... سید دل شکسته و ناامید سر به زیر انداخت و به طرف در
خروجی صحن به راه افتاد. آرام آرام اشک می?ریخت و زیر لب با امام درد دل می?کرد. حسان خوشحال از طعمه?اي که در این
صفحه 56 از 62
خلوت و گرماي تابستان به چنگ آورده و به?زودي صاحب یک کیسه اشرفی می?شود، به طرف رواق غربی صحن رفت تا کمی
استراحت کند و مطمئن بود این زائر غریب و گریان با این همه اشتیاقی که دارد بی?طاقت شده و برمی?گردد. هنوز به رواق
نرسیده بود که دید سه نفر به سمت او می?آیند. از آن سه مرد یکی جوان?تر بود و در دست نیزه?اي داشت که سر آن یک پیکان
بود و یکی دو قدم جلوتر از آن دو مرد همراهش که مسن?تر بودند ایستاده بود. حسان جا خورد. تمام درها قفل بود و کلیدها هم
در دست او و از در ورودي صحن هم هیچ?کس وارد نشده بود. ماند که چطور این سه مرد آن هم با نیزه، از پیش چشم او وارد
رواق غربی شده?اند. مرد جوان نیزه را به او نزدیک کرد. چهره?اش پر از غیظ و غضب بود. چشمانش سرخ شده بود. با نهایت
خشم نیزه را در هوا تکان داد و گفت: - اي ملعون پسر ملعون! مگر این شخص به خانه تو و یا به زیارت تو آمده بود که مانع او
شدي؟ حسان حس کرد تمام بدنش سرد شد. در آن گرماي تابستان سردي قطرات عرق را روي پیشانی?اش حس کرد. زبانش بند
آمد. خشم آن جوان قدرت عکس?العمل را از او سلب کرده بود که یکی از دو مرد همراه جوان با دست به جوان اشاره کرد و
فرمود: همسایه توست. با همسایه خودت مدارا کن. جوان آرام نگرفت. نیزه?اش را تکان داد و دوباره گفت: اي ملعون پسر ملعون!
گفتم مگر این شخص به خانه تو یا به زیارت تو آمده بود که مانع او شدي؟ حسان با نهایت ترس و وحشت، قدمی به عقب
برداشت. نمی?دانست اینها که هستند. از کجا آمده?اند؟ کسی که شاهد حرفهاي او با آن زائر غریب نبود. چطور اینها از مانع شدن
می?گفتند. مرد دوم سعی کرد جوان راآرام کند. دوباره تکرار کرد: من هم گفتم همسایه توست. با همسایه?ات مدارا کن. جوان
براي سومین بار با خشم نیزه?اش را حرکت داد و حسان ناگهان حس کرد زانوهایش خم شدند و به شدت بر زمین افتاد و دیگر
چیزي نفهمید... با تاریک شدن هوا همسرش دلواپس و نگران بچه?ها را به کوچه فرستاد تا سراغی از او بگیرند. اما خبري نبود.
دیر کرده بود. می?دانست نوبت کلیدداري او تا مغرب است و باید تا حالا برگشته باشد. انتظارش که طولانی شد به خانه همسایه
رفت و در را کوبید. همسایه وحشت?زده از شدت صداي در، با عجله آن را گشود. زن مستأصل و با گریه گفت: حسان به خانه
نیامده. نمی?دانم چه کنم. - من سري به حرم می?زنم. ببینم چه شده. - من هم می?آیم. طاقت ماندن و انتظار کشیدن ندارم. تا او
آماده رفتن شود بچه?ها را به خانه برگرداند و هر دو با شتاب به طرف صحن به راه افتادند. زن پریشان?تر از آن بود که راه برود.
می?دوید و گریه می?کرد. در رواق از پشت بسته بود. به هر زحمتی بود در را باز کردند. با دیدن حسان که بیهوش میان رواق
غربی صحن افتاده بود از عمق دل فریاد کشید. هر چه کردند حسان به هوش نیامد. زن به کوچه دوید و با داد و فریاد مردم را به
کمک طلبید. با کمک مردم حسان را بر روي دست به خانه بردند و یکی را دنبال طبیب مشهور سامرا فرستادند. طبیب خودش را به
سرعت رساند اما با دیدن بیهوشی حسان جا خورد و بعد از معاینه کامل او با عجز و ناتوانی گفت: کاري از دست من ساخته نیست.
نمی?دانم چه اتفاقی افتاده است و علت این بیهوشی چیست. امید می?رود به?زودي به هوش بیاید... . همه دور حسان حلقه زدند.
خانواده?اش را خبر کردند. دوستان و همسایه?هایش هم جمع شدند. همه گریه می?کردند و هیچ?کس نبود که بگوید بر سر
حسان چه آمده است. دو روز تمام، همه اطرافیانش پریشانحال منتظر کوچک?ترین علامتی از حیات در او بودند که پایان روز دوم
ناگهان پلکهاي حسان تکان خورد و همه شادمان دورش ریختند و طبیب را خبر کردند. اما حسان با به هوش آمدن شروع به ناله
کرد: مرا دریابید سوختم، هلاك شدم... آب... آب... . اما به جاي اینکه آب را براي خوردن طلب کند می?خواست که روي
بدنش آب بریزند تا خنک شود. طبیب دستور داد فوراً چند ظرف آب بیاورند و بدن او را شست?وشو دهند تا شاید آرام گیرد.
لباسش را که درآوردند، طبیب به اندازه یک درهم، در پهلوي او یک سیاهی دید. نگران پرسید: این سیاهی بر روي پهلوي تو قبلًا
بوده؟ حسان ناله کرد: نه... نه... طبیب نگران?تر گفت: سوختن باید از ناحیه همین سیاهی که در پهلویت ایجاد شده، باشد و
بیهوشی دو روزه هم به همین مسئله مربوط است. حرف بزن قبل از بیهوشی چه می?کردي. چه اتفاقی برایت افتاد؟ همه با سکوت
دورش حلقه زدند و حسان بریده بریده، آمدن آن زائر غریب ایرانی و بعد هم آن سه مرد را تعریف کرد و گفت: فقط وقتی با نیزه
صفحه 57 از 62
به پهلویم اشاره کرد دیگر چیزي نفهمیدم... . طبیب سکوت کرد. هر چه بر آن سیاهی، مرهم گذاشت و به او دارو داد، اثر نکرد. با
ابراز ناامیدي طبیب از درمان حسان، برادرانش حیوانی کرایه کرده و او را به بغداد بردند. در تمام راه، حسان از سوختن نالید و
کاري از دست آنها ساخته نبود. بهترین طبیبان بغداد هم با شنیدن ماجراي حسان و معاینه او از درمانش ابراز عجز کردند و
برادرانش نا امید راهی بصره شدند. در بصره طبیبی بود که از فرنگ آمده و مسیحی بود. با دیدن سیاهی پهلوي حسان، نبض او را
گرفت. تمام بدن او را در نهایت صحت و سلامتی بود و او تنها از ناحیه همین سیاهی می?نالید و می?سوخت. طبیب مسیحی
حکایت حسان و آن سه مرد را که شنید رو به برادران حسان گفت: من به مذهب شما نیستم. ولی گمان می?کنم این جوان با
بعضی از بندگان برگزیده خدا سوء ادبی کرده و خداوند او را به این درد مبتلا کرده است. همه به هم نگاه کردند و حسان ناگهان
به یاد چشمان اشکبار آن زائر غریب افتاد وقتی که التماس می?کرد: من فرسخها راه آمده?ام تا اینجا خلوتی داشته باشم مرا رها
کن... . همه سکوت حسان را که دیدند سر به زیر انداختند. طبیب مسیحی با صراحت حرفش را زده بود و از جا بلند شد. با رفتن
× × × . ... او، حسان را به بغداد برگرداندند در راه برگشتن از بغداد به سامرا حسان چشم برهم گذاشت و براي همیشه خاموش شد
نیلوفر کتاب را بست. صداي گوینده خبر او را به سوي خودش کشید. در اتاق را باز کرد. گوینده جدیدترین خبرها را از عاشورا در
کربلا می?داد: گزارشهاي اولیه از کربلا، از متلاشی شدن پیکر دهها زائر حسینی و جاري شدن خون در کف خیابانها حکایت
داشت. 8 انفجار مهیب کربلا زمانی رخ داد که دسته?هاي عزادار در حال حرکت به سوي حرم امام حسین(ع) بودند. یکی از بمبها
در یک گاري دستی در میان جمعیت عزادار منفجر شد. ضمناً شلیک گلوله?هاي خمپاره از سوي افراد ناشناس به سوي زائران نیز
همزمان با انفجار بمبها صورت گرفت. شلیک چند گلوله خمپاره به مردم در حرم امام موسی کاظم و امام محمدتقی(ع) در
نیلوفر با دو دست گوشهایش را گرفت و چشمانش را بست ×... کاظمین در صبح عاشورا نیز دهها کشته و مجروح بر جاي گذاشت
و زیر لب نالید. به یک زائر غریب فقط بی?احترامی شد، اینطور با دشمن او معامله کردي، حالا این همه زائر تکه?تکه شدند،
صدایمان را نمی?شنوي؟. وقت آمدنت نرسیده؟... وقت نجات شیعیان جدت حسین؟... با استفاده یکی از داستانهاي نقل شده در
کتاب نجم?الثاقب.
طی الارض امیر اسحاق استر آبادي
علامه مجلسی(ع) می?فرماید: مرد شریف و صالحی را می?شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادي او چهل بار با پاي پیاده به حج
مشرف شده است و در میان مردم مشهور است که طی?الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا
حقیقت موضوع را از او جویا شوم. او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش?تر به مکه
نمانده بود که براي انجام کاري تعلل کرده، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثري از آن
دیده نمی?شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان مانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید
شده آماده مرگ بودم. [ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا صالح! یا اباصالح! راه را به من نشان
بدهید! خدا شما را رحمت کند! در همین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوري دیدم که آن مسیر
طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندمگون و زیبا با لباسی پاکیزه بر شتري سوار بود و
مشک آبی با خود داشت. سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود. فرمود: تشنه?اي؟ گفتم: آري. اگر امکان دارد، کمی آب
از آن مشک مرحمت بفرمایید! او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم. آنگاه فرمود: می?خواهی به قافله برسی؟ گفتم: آري.
را قرائت کنم. » حرز یمانی « او نیز مرا بر ترك شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعاي
مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من برمی?گشت و می?فرمود: این?طور بخوان! چیزي نگذشت که به من
صفحه 58 از 62
فرمود: این جا را می?شناسی؟ نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آري می?شناسم. فرمود: پس پیاده شو! من پیاده
شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص) است. از گذشته خود پشیمان شدم، و از
این?که او را نشناخته و از او جدا شده بودم بسیار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا
دیدند، تعجب نمودند؛ زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد. به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من
- 175 . به نقل از: حسن ارشاد، داستانهایی از امام زمان(ع)، ص 302 - طی?الارض دارم 1. پی?نوشت : 1. بحارالانوار، ج 52 ، ص 176
301
پرسش شما پاسخ موعود
اشاره: این صفحه اختصاص به طرح پرسشها، شبهات و مسائلی دارد که براي شما عزیزان مطرح شده و یا در محیط خانواده و
مدرسه از آنها صحبت به میان آمده است؛ چه در موضوع مهدویت و چه در سایر زمینههاي اعتقادي و اخلاقی. پس، دست به کار
شوید و از همین حالا پرسشهاي خود را با ما در میان بگذارید. ما هم سعی میکنیم، پاسخهاي مناسبی به آنها بدهیم. برادر عزیز و
با برخی از دوستان که صحبت میکنم تصور خوبی از ظهور امام « : ارجمندمان آقاي محمدعلی سهرابی از مشهد پرسیدهاند
در »؟ مهدي(ع) ندارند و میگویند که ظهور ایشان همراه با قتل و خشونت و خونریزیهاي فراوان است، آیا واقعاً همینطور است
پاسخ این برادر عزیزمان لازم میدانیم نکاتی را یادآور شویم: 1. امام مهدي(ع) شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) در روایات
متعددي براین موضوع تأکید شده است که امام مهدي(ع) شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) چه از نظر چهره و شمایل ظاهري و
چه از نظر خلق و خو و رفتار است. از جمله در روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده میخوانیم: نهمین نفر از ایشان (فرزندان امام
حسین(ع)) قائم (برپا دارنده) اهل بیت من و مهدي است. او شبیهترین مردم به من در شمائل، گفتار و رفتار است 1... در روایت
آن حضرت پاسخ میدهند: »؟ وقتی قائم بهپا خیزد چگونه با مردم رفتار میکند « : دیگري وقتی راوي از امام محمدباقر(ع) میپرسد
. آنگونه که رسول خدا - که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - رفتار میکردند تا زمانی اسلام آشکار و فراگیر شود 2
و امام پاسخ میدهند: آنچه مربوط به جاهلیت بود نابود ساخت و با »؟ سیره رسول خدا(ص) چگونه بود « : دوباره راوي میپرسد
عدالت به مردم روي نمود... . و امام حسن عسکري(ع) نیز فرزند خود را شبیهترین مردم به رسول خدا معرفی میکنند: خدا را
سپاس میگویم که مرا از دنیا نبرد تا اینکه جانشینم را به من نشان داد. او شبیهترین مردم به رسول خدا - که درود خدا بر او و
خاندانش باد - است... 3 . همه ما میدانیم که رسول خدا(ص) چنان مهربان و رئوف بودند که حتی حاضر نشدند دشمنان خود را
نفرین کنند. این ویژگی رسول خدا(ص) در قرآن کریم نیز مورد ستایش قرار گرفته و خداوند میفرماید: به سبب رحمت خداست
که تو با آنها اینچنین خوشخوي و مهربان هستی، اگر تندخو و سختدل میبودي از گرد تو پراکنده میشدند. 4 و در جاي دیگر نیز
میفرماید: هر آینه پیامبري از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج میدهد بر او گران میآید. سخت به شما دلبسته
است و با مؤمنان رئوف و مهربان است. 5 بنابراین، نسبت دادن خشونت و سنگدلی به فردي که شبیهترین مردم به پیامبر خاتم،
حضرت رحمۀللعالمین(ص) است، هرگز شایسته نیست. 2. قاطعیت لازمه گسترش عدالت چنانکه میدانیم امام مهدي(ع) با هدف
گسترش ایمان، عدالت و معنویت و از بین بردن همه مظاهر کفر، ستم و فساد، قیام جهانی خود را آغاز میکنند و طبیعی است
نهضتی که با این اهداف آغاز شود با مقاومت و مانعتراشی سران کفر و ستم و مروجان فرهنگ فساد و تباهی روبرو میشود.
بنابراین امام مهدي(ع) براي پیشبرد اهداف خود چارهاي جز جنگیدن و درگیر شدن با سران جبهه کفر و استکبار و برخورد قاطع با
کسانی که مانع قیام عدالتگستر ایشان هستند ندارند. اما آن حضرت در نبردهاي خود هرگز خون بیگناهی را بر زمین نمیریزد و
در آغاز حرکت خود نیز از یارانش بیعت میگیرد که: مسلمانی را دشنام ندهند؛ خون کسی را به ناحق نریزند؛ به آبروي کسی
صفحه 59 از 62
لطمه نزنند؛ به خانه کسی لطمه نزنند؛ به خانه کسی هجوم نبرند؛ کسی را به ناحق نزنند و... 6 . به دلیل همین رفتار مناسب با عموم
مردم است که در روایات میخوانیم پس از ظهور همه ساکنان زمین از امام مهدي(ع) خشنودند و به او عشق میورزند: شما را به
3. روایتهاي ساختگی و مهدي، مردي از قریش بشارت میدهم که ساکنان آسمان و زمین از خلافت و فرمانروایی او خشنودند. 7
نسبتهاي ناروا متأسفانه در طول تاریخ اسلام، افراد مختلفی با اغراض و انگیزههاي متفاوت به وارد کردن روایات ساختگی در
مجموعه روایات نقل شده از پیامبر اکرم(ص) یا دستکاري در روایات ایشان پرداختهاند و روایات باب مهدویت نیز از این موضوع
دور نمانده است. با بررسی روایات متعددي که به نوعی تصویري خشن از حرکت عدالتگستر امام مهدي(ع) ارائه میدهند روشن
میشود که راوي تعداد زیادي از آنها فردي است که علماي رجال او را بدنام و دروغگو خواندهاند که در نتیجه این روایات از
اعتبار ساقط شده و نمیتوان به آنها استناد کرد. بنابراین، در بررسی روایات مربوط به حوادث پس از ظهور باید بسیار مراقب بود و
هر روایتی را به راحتی نپذیرفت. با توجه به نکات یاد شده متوجه میشویم که هرگز نمیتوان ظهور امام مهدي(ع) را که از ابتداي
آفرینش تا کنون همه عدالتخواهان جهان در آرزویش بودهاند، حرکتی خشونتبار، همچون جنگهایی که در سراسر تاریخ در
کره خاك در جریان بوده، تلقی کرد. بلکه این حرکت به دلیل آنکه با هدف از بین بردن همه مظاهر ظلم و ستم و گسترش
عدالت در سراسر جهان آغاز شده در همه مراحل خود از هرگونه شائبه ظلم و ستم به دور و کاملًا منطبق بر موازین عدالت است.
،( 4 . سوره العمران( 3 . 3 . همان، ج 51 ، ص 161 ، ح 9 . 2 . همان، ج 52 ، ص 381 ، ح 192 . پینوشتها: 1 . بحارالانوار: ج 52 ، ص 379
، 7 . شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداة: ج 2 . 6 . لطفاللَّه صافی گلپایگانی، منتخبالاثر، ص 469 . 5 . سوره توبه( 9)، آیه 128 . آیه 159
. ص 524
درباره